جدول جو
جدول جو

معنی رنگ زدن - جستجوی لغت در جدول جو

رنگ زدن
مالیدن رنگ برروی چیزی (در دیوار و غیره) رنگ کردن ملون ساختن
تصویری از رنگ زدن
تصویر رنگ زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیرنگ زدن
تصویر نیرنگ زدن
سحر کردن افسون کردن، حقه زدن مکر کردن، طرح کردن: (نقوش تقسیم و تبویب آنرا (کتاب المعجم را) نیرنگ زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارنگ زدن
تصویر وارنگ زدن
رنگ مخالف زدن، بعکس عمل کردن نقش مخالف بازی کردن: (و هر رنگی زدیم وارنگ آنرا زد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
دست بردن بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ونگ زدن
تصویر ونگ زدن
بانگ زدن آواز دادن: (توی همین خانه کاری بسرت بیاورم که مثل مرغ کرکر تا عمر داری ونگ بزنی و بگویی بد بد است)، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصا)، گریستن توام با داد و فریاد (بر اثر ضعف مرض تقاضای چیزی)، یواشکی چیزی را بکسی گفتن، با صدای آهسته و احیانا تو دماغی حرف زدن: (دیشب توی خیابان زن خوشگلی از جلو ما رد شد رفیقمان درگوشش ونگی زد زنکه هم قایم زد توی گوشش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگ شدن
تصویر رنگ شدن
((~. شُ دَ))
فریب خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
((زَ. زَ دَ))
زنگار گرفتن فلز و آیینه و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ونگ زدن
تصویر ونگ زدن
((~. زَ دَ))
بانگ زدن، آواز دادن، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصاً)، گریستن توأم با داد و فریاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
نواختن چنگ
به چیزی چنگ انداختن، دست انداختن به چیزی
کنایه از متوسل شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
Clutch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
Chime, Ring, Rust
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لنگ زدن
تصویر لنگ زدن
Stumble
دیکشنری فارسی به انگلیسی
звонить , ржаветь
دیکشنری فارسی به روسی
läuten, klingeln, rosten
دیکشنری فارسی به آلمانی
дзвонити , іржавіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
спотыкаться
دیکشنری فارسی به روسی
鸣响 , 响铃 , 生锈
دیکشنری فارسی به چینی
repicar, tocar, enferrujar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
suonare le campane, suonare, arrugginirsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی